با حضرت عشق اقتدا کن
یک جام دوباره مبتلا کن
یک جرعه ز آسمان مستت
ای چشم فسانه / اقتدا کن !
با درد تو را کشیدم امشب
در ناوک دیده مبتلا کن
بگذار که در حریم امنش
من جان بدهم تو ابتدا کن
چون حلقه به درگهش فتادم
دستی تو به حلقه/ مبتلا کن
با تندر زخم / پیچ و تابم
چون رقص رمیده پابه پا کن
سلام بر سجده وسجاد
سلام بر سجود و محراب
سلام بر عشق و ایمان
سلام آقا
سلام بر عشق
سلام بر حسین
سلام بر ابالفضل
یک نام قشنگ که حق ما هست ؟
جایی که هبوط حق ما هست !
همصحبتی ات اگر محال است .
یک جرعه سلام که حق ما هست ؟
سلام آقا
آقا سلام
سلام عشق
سلام ایمان
سلام صلابت
سلام آقا
آقا سلام
سلام بر حسین
سلام بر یقین روح افزا
سلام بر ابالفضل
سلام بر مهربانی استوار
امپراطور امارت روزگار خویش باش
آنگاه خواهی دید که
ثانیه ها
سربازان وفاداری خواهند شد
آتش که زند به خرمنش خامی را
تا فاش کند برای دل رازی را
ای معجر دل بروی آتش ! نپسند
این سوخته ی راز سویدایی را
نازنین !
قبای رنگی تیرکی است که اصابت سیبک های روزگار را بخاطر می آورد ( به تریج قبایت که بر می خورد )
خوب است که لبریز می شوی . حداقل جامی که تعارف کرده ای خالی بر نمی گردد. وقتی جامت خالی خالی روی دستت ماند آنوقت می گویم که چگونه ای . آنگاه هزار بار آروز می کنی که آنقدر باشد که تر شوی . وقتی لبریز می شوی ‘ سهمیگین نتابان قطرات بارانت را . شکیبا که باشی همیشه مرطوب خواهی ماند.
عزیز دل ، سخنی با تو !
قانونی است از دیر باز که همواره می گوید
که خوب می شناسیمش
یا در هم شکن یا درهم شکسته شو
دلی که قابلیت شکسته شدن دارد
هرگز دلی را نخواهد شکست
گاهی اگر دامنی ، دلی را از خویشتن خویش براند
کاری است سزاوار .
زیرا خود خداوند نیز شیطان را از حریم حرمت خویش راند . زیرا که حرمت درگاهش را نگاه نداشت
و صاحب عهد مخیر است بر اساس موازینی که عهد خویش نگهدارد یا بگسلد
آنچنان که الفبایت را در هم بریزد.
و سپس نمازی بگذارد شایسته ی ستایش .
هر چند شکسته ولی ارجمند .
ارادتمند . همراه با دلی که خداوند را می خواند در حرمت حریم خداوندی اش.
هر چند شکسته دل به درگاهش آمدم .
نماز شکسته قشنگ است بانو
وقتی
دلی شکسته می خواندش
می ترسم از بیداری هوشیار
می ترسم از یلداترین بیدار .
شاید که لغزیدن دراین سودا و جذر و مد
گامی بلند بر موجهای ساحلت پیدا ست
لغزیدنی زیبا بروی آب و آیینه
مثل رسن بر شانه خورشید هم پیداست
دل را که یلدایی ترین حس است باور کن
در وسعت ایجاز دست پاک یک معنا
زخم قشنگی را بروی شانه می سازد
هر تار مو هر زخمه که پیداست