تردید نمی کنم که چرا شب نمی رود
این صبح وعده داده شده
موعود را پس نمی دهد
آن روزگار که من باشم و سحر گاه روشنت
من باشم و تو باشی و آن روزگار سبز
آن روشن سحر
با من بگو که وعده ی دیدار هر شبت
تاروز واپسین دگر سر نمی شود ؟
تردید نمی کنم به شب
این شب
ستاره و ماه
زیرا نگفته است
آن صبح آررزوی مرا
پس نمی دهد .