سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قبیله ی زمین

و شیطان  پلید  دیو صفت 

سر نازیبایش را برداشت

در بر پیشگاه خدای تنها

و  غرور  چون  آتش  مهر بانی  دلش را  می سوخت

این  همه  فخر و تکبر

روح پلیدش را 

چو  خزان می  شوراند

مهر در دل او جای نداشت

خان هاش   پشت  به  عشق

گنجینه  خوشبختی او

گم  شده بود

و  خودش در  بطنش  گم شده بود

با همه این اوصاف

او زخود  بیگانه

ز خدا بیگانه

چو ن در  دل او نور  نبود

گرمی و  شور نبود

عشق  سوزنده  نبود

و عشق 

از این همه  غیرت سوزنده ی سخت می سوزید

که جایگه من اینجا نیست

که بهار  زیبا  مامن و  ماوای من است

نه  دل سرد و  خموش  شیطان

 اینچنین  شد  ابلیس

غرق در آتش و سرخ

آن  بنفش  حسرت

تمکین  نکرد از حق

سجده نکرد  ب رآدم

و خدایش  فرمود

زود برون شو از عرش

 عرش  من  مظهر  پاکی  وفاست

جای  تو نیست 

 پلیدی  مطلق


ارسال شده در توسط طاهری