سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قبیله ی زمین

امروز  که دلم بارانی  است

بارشی  می خواهد  فراوان

اما  هیچگاه  چشمهایم  موافق  با دلم  نیستند

مبارزه ای است  همیشگی

و من

به امید  روزهای  خوب زنده ام

روزهای خوب  آسمانی

و به  یک  چیز  مطمئن  هستم

که  تو بسیار  مقدسی

و می دانم  که تو بسیار  مهربان

و  بی آلایشی

زمانی  دوستی  داشتم

که بسیار  شیوا  سخن  می گفت

و اینک  چقدر دلتنگ  صدای  او  هستم

و  صدای او

چقدر این صدا آرام می کند مرا

آوای  ملکوتی 

که سیراب می کند

روان  تشنه ی  مرا

و اگر چه  بسیار  نمی گفت

اما  همان اندک 

نیز

از اندوه  من

می کاست .

آنگاه  که  با بردباری  تمام  گوش می داد  و تحمل  مرا  افزایش  می داد

آنچنان که  مسائل را  برایم ساده  می ساخت

هر چه  بود  در آن  گفتار

که  حتی  مختصر  کلامش نیز  موجب آرامش بود

مدتی است   سخنی  نشنیده ام

و من تا باور  اندیشه های  در هم و برهم  و هجوم  اندیشهای  گریز پای  متحیرانه  تعلل  باور  سبزم را تجربه  می کنم

چونان ققنوسی  که  بالهایش  را  سوزانده اند

آنگاه

  در برابر دیدگانش  آسمانی  گشوده اند از  معانی

و دل من

که رفته است

هنوز  بر نگشته

 


ارسال شده در توسط طاهری