و اینک عرفات
گاهی انتظار برای آدمی آنقدر سنگین است که آدمی جرات باور ندارد
چه رسد به جسارت تحمل
بیابان خاصیتی عظیم دارد
برهنگی آن به آدمی پوششی از عظمت می دهد
سکوت آن رازهای مگو را از زبان آدمی می گشاید
بیابان عجب عظمتی دارد
و هامون وسیع افکار من عجب شباهتی دارد
بایر است
اما قابل رویش
فقط کمی آب می خواهد
شاید چشمها بارانی شوند
در این صورت بارش خواهیم داشت
آنگاه که باریدن بگیرند آنچه دل سهمی از بدی دارد می شوید و می برد .
و من باز رها خواهم شد
رهای رها
در وسعت دستان بیابان دلی خواهم داشت بیابانی
با دلبری اهورائی
و در گستره ی بیابانی که که در یک مفهوم کلی هامون است . بی هیچ اندیشه زشت و ناپاک که
هیچگاه ریشه ندوانده است .
در آفتاب بی هیچ سایه ای می سوزم
ذوب می شوم
و در وسعت بیابان حجم می گیرم
و همه ی من پهنه ی بیابان را در بر می گیرد
و من بیابانی خواهم شد و مانند بیابان تهی خواهم شد از سراب اندیشه ی بیشه ای که آْهوان را رم می دهد
و من باز رمیده خواهم شد
از هر تعلق خاطری غیر او .
و رمیده خواهم شد از هر تعلق خاطری غیر او
و
باز رمیده خواهم شد از من
و دستانم که تهی است
و بی هیچ سایبانی
تن برهنه آفتاب
مرا می سوزاند
و من می سوزم
ذوب می شوم
باز که در وسعت بیابان حجم می گیرم
این بار همه ی بیابان تمام مرا در بر می گیرد
و من باز بیابانی خواهم شد . بیابانی
آنگاه که چشمها بارانی شوند برای زائر بیابان توفیقی خواهد بود
باشد که بارشی داشته باشم .
ولی دستانم خالی است
باور کن خساستی در کار نیست
اگر توفیقی باشد
بارشی خواهم داشت .