دلم برای شبی تنگ می شود که آبی بود
من و بلور ستاره , و جام خالی بود
دلم برای کسی تنگ می شود مرا هرشب
به دست ساغر چشمان تو فدایی بود
ز تاب دلکش گیسوی تو به خواب نرفت
دو چشم نرگس مستی که در تو جاری بود
دلم برای شبی تنگ می شود که آغوشت
پناه سرکشی ماه بود و کامیابی بود
بدور نرگس چشمت هزار شحنه ی شب
کمین نشسته به جام دلی که ساقی بود
فدای عارض ماه تو می شوم هرشب
از آن که بین ماه و جبین رخ تو جامی بود .