بگریز از پاییز
ای زیبا نگار بهارینه
ای تمنای پر دریغ
ای تصویر بلورین نوازشهای بی دریغ بگریز از پاییز
نگذار خزان رنگ سرخ تو را بپراکند
گذار زهری آغشته به تیر نگاهی سرد و سهمگین از چشمان ملک سرما تراوش کند و با لبهای زرین و قشنگ تو که یکتا عروس زیبای سپهر ی که بر اریکه اسمان تکیه زده/ بر ْآن بوسه زده تجدید میثاق کند
و در هم بشکند قداست لبهای تو را که از گزند سرما خود را سخت پوشانده است .
قداست بالهای تو
ای چشمک قشنگ بهار
چون هاله انوار طلایی خورشید زرین و بکر است
پس خودرا از نگاه شرر بار تیره بختان دور بدار
در پرتو مناجات بنشین
که تو پاک و مقدسی
آن گاه که انوار سیمگون مهتاب بر روشنای صورتت پر تو می افکند .
نسیم گونه مغرورت را بوسه می زند
با نگاه سرد و منجمد اهریمن زشت سیرت نشاید
پس سزاوار از اهرمن گریختنی /
ای تمنای زیبای نگار بهارینه
بگریز از پاییز
بگریز .