و عجب سرزمینی است مدینه / بین الحرمین باز مرا بخود می خواند و دلم چه شتابزده از خودم به سمت حرم جسمم را با خود می کشاند .
در تحیر و تعجبم
شب هنگام است وه که چه شبی است امش ب/ خداوندا این سرزمین پاکان و نیاکان راستین است و چقدر غریبند خوبان تو مثل زمان خودشان
و بقیع چقدر غم دارد .
رسیده ام اما پای رفتن ندارم هنوز
عرض ارادت می کنم / مانند کسی که می ترسد اگر گامی به سمت آرزوی برآورده بردارد ناگاه از خوابی شیرین بیدار می شود . می ترسم پا بدرون حرم ملکوتی اش بگذارم .
می ایستم و می گذارم خداوند بی خودی مرا تماشا کند و ببیند که قادر نیستم به دستیابی آنچه همه عمر خواسته ام
از شدت ناباوری در تمامی باورم بی حرکت و بدون تلاشی ایستاده ام . تنها به اسمان نگاه می کنم و اشکهایم بدون اینکه از من بپرسند می ایند و بدون اینکه بخواهم می روند .
و حرم رسول خداوندگار در شب به طرز عجیبی می درخشد و گلدست های رفیع آن مثل قصری باشکوه غنی و فقیر را در یک لحظه بخود فرا می خواند
خدای من انچنان شفافم کن و آن چنان مرا بخویشتن خویش فریفته ساز که با عشقی نگفتنی تو را هر لحظه در تمام تنم احساس کنم و رگهایم تو را حس کنند و روحم از تو سرشار گردد
آنچنان مرا بخود فریفته ساز که با عشقی نگفتنی تو را لمس کنم . آنقدر که دیگر اثری از غربت نگیرم و از پریشانی هایم رهایی یابم .
خداوندا تمام کسانی که ارزوهای خوبشان را در دستان دلم به امانت سپرده اند و من سفیر ارزوهای خوبشان به سرزمنی امن و سرزمین وحی تو هستم . چشم انتظار به عنایت تو دارند و توسل به خوبان تو بسته اند . خداوندا مرا از تمام بدکرداری ها حفظ کن و نفس مرا بلند و رفیع فرما .
خدای من
خدای من
خدای من
نفس شیطان را از من بی دل دور کن
خداوندا اکنون این منم
درمانده از خودم پیچیده در خودم و گرفتار در خودم
و حضورت را چه زود به زود از یاد می برم
خداوندا تو ملک و پادشاه کائنات هستی و ما فقیر درگاه تو
از در نیازمندی به بارگاه بی نیازی ات آمده ایم به پناهی
منتظر تحولی شگرف هستم و هنوز بر جای مانده ام بدون هیچ اتفاقی
خداوندا بحق پاکان درگاهت آرزوی خوبانی را که سفیر ارزوهاشان به سرزمین خوبانت هستم سرنوشتی دلچسب عطا فرما .
آمین .