دلم به صلیب مهر تو مصلوب است
در رویش دوباره ی زندگی
در سایبانی از بلور
آفتاب تجلی نفوذ می کند بر دلم
در وجاهت ایجابی برای دل ساده ای که سایه سار را فقط برای خود نمی خواهد
و پر می کشد تمام حوصله ی تنگ قاصدک
و تمام جسم زمین دوباره برای خانه ی امن تو دلتنگ می شود
و بر خواهم خواست در برابر مهربانی هایی که اصیل و نجیب می شوند
و باور می کنم که خواب نبوده است
و دلتنگ می شوم بخاطر وعده ی صاحبدلی که هنوز
به وعده گاه نرسیده است ولیکن فرموده است که باز خواهد گشت در ساحت مقدس انتظاری شایسته
در ساحت مرکز زمین قراری را بر مدار پرستش اجابت خواهد کرد
و من که باز لم تنگ لحظه های پرستش است
پرستشی بی واسطه
و رها
خداوندا دلم به صلیب مهر تو مصلوب است .