شکوه پر صلابت عشقی
تو ای صمیمی و پاک
تو ای برادر زینب همان حماسه پاک
به آیه قسم می خورم به ارغوان گلو
به عادیات قسم می خورم به آب و غبار و سبو
به ظهر قسم می خورم
به شراره به زخمه
به خیمه ها و ستون های از زمین کنده
به آفتاب قسم می خورم
به قامت آن ماه
به شرحه شرحه شده تن
به آن دل بی تاب
به آن دو دست فراز جدا شده از تن
به آب فرات قسم می خورم به چشم پرآب
قسم به قصه شب
یلدا ترین شب ایثار
مناظره بین سکوت و قصه مهتاب
از آهوان ربوده قرار و نبود پای فرار
قسم به عشق به قبیله قسم به خواهر تنها
خورشید بر سر نیزه نگاه مضطرب یک ستاره تنها
امیر معرکه عشق
مراد آسمانی من
قسم به شکوه نگاهت
قسم به لطف صدایت
قسم یه خوبی رویت
قسم به نام قشنگت
مرا صدا بزن آن شب
که وحشت است و سوال
که بی پناه و غریبم
بگو که با تو عزیزم از قدیم آشنائی هست
بگو که رهایم نمی کنی آن روز
که در اسارت بی حصرم
نیاز من چه وسیع است
که دل به عشق تو بستم .