نمی دانم کدام التهاب سوزنده طاقت از کفم برده که آرامشی را که همراه با من است از من ربوده
شاید این اندوه گیتی است که کائنات با خود می پراکند در سوگ بانوی مهربانی که حضورش لطف و کرامت کائنات است اکنون که قدیسان عرش پریشان و مضطرب سوگواری ایامی را می کنند که بانوی بزرگ گیتی دیده از جهان پردردش فرمی بندد که این جهان زندان تن وی بود دردهی عظیم ناگفته اش وی را همواره همراهی می کردند
بانوی من آیا می توانم امید وار باشم که مرا در سلوک سوگوارانت به حقیقت یقین می پذیری و آیا می توانم امید وار باشم که ما نیز در جرگه شیعیان حقیقی به شفاعت مهربانیت شفاف و زلال می خوانی و آیا می توانم امیدوار باشم که مرا در زمره آنانی بپذیری که از دوستان ومحبان تو هستند و یا شادی تو شاد وبا اندوه تو اندوهگین می شوند . ای شفیع ما در روز جزا به آنچه که مقدس است تو را سوگند می دهیم مارا در ما را از صف دوستارانت جدا نکن /