آن شب در اسمان خودم می کشیدمت
انجا هزار باره تورا می کشیدمت
من یک بهانه ی قشنگ بدستت سپرده ام
زیرا تو را به نام خدا می کشیدمت
دستان من به سر انگشت های خویش
تصویری از حضور و تو را می کشیدمت
قدیس و اسمان و فرشته ، خدا ، زمین
در خاطر ملائکه من می کشیدمت
این دل گداخت جان و هوس رام هم نشد
من ماندم و نگار سرکش و هی می کشیدمت
هر جا بلای تو / بر من ستاره باد
آنجا که من طواف تورا می کشیدمت
امروز اسمان به رنگ دلت رنگ می شود
خونین تر ین رگ هفت رنگ می شود
دیگر کدام سبو سپردی به آسمان
وقتی که خود خدا ست که دل تنگ می شود
شرمم از آن که من پر بهانه را
در دست های ترد لبت تنگ می شود
نام تو را که حلاوت چشیده است
سنگی چنین که دلش تنک می شود
تقدیم به تمام مهتاب ها و ستاره ها
دلشوره هم قشنگ می شود این بار هم تورا
وقتی که دیدنت احساس می شود
با تو که می نشینم و برخواست می شود
انگار که فصل تازه ی درخواست می شود
ای ساده همیشه ی تا انتها بیا
این جا ستاره ای شبیه به مهتاب می شود.
تقدیم به مهتاب کوچولو
دلشوره هم قشنگ می شود این بار هم تورا
وقتی که دیدنت احساس می شود
با تو که می نشینم و برخواست می شود
انگار که فصل تازه ی درخواست می شود
ای ساده همیشه ی تا انتها بیا
این جا ستاره ای شبیه به مهتاب می شود