می اید آن روزی که دنیای تو را من گام خوام زد
در پیش پای مهربانی های آهنگی دل انگیز
رسوا تر از عشق تو می بینم همه رویای وهم انگیز
در پای ان روزی که می گویند روزآشکاری است
عشق بزرگم با با قدم های خیال انگیز بسویم گام می سازد
آن روز عشق من به تو چون راز چشمانت چو کرت اشک جاری است !
آن روز که تبلی السرائر در وجودی جاودانی است .
وقتی که دستان حریرت چون غزالی می خرامیدند کنار رود چشمانم
وقت قضاوت را
قیام من در آن لحظه
که در پای عدالت با تو محکومم
اینجا به تهمت مبتلا /جرم فراموشم تو را من یاد می دارم ! من شرط را بردم ؟ !
یادم نمی اید که در پای کدامین برد من ماندم ؟ .
انجا به جرم عاشقی هر لحظه مهر انگیز من لرزیدم اما
ساکت و لی مبهوت درماندم .
می آید آن روزی که هر چه کفته بودم
در این حریر پیچش معنی و ایهام خیال انگیز
تفسیر باز و روشنی از عشق یک مادر
فرزند خوب نیک دهری با چنین مهر دل انگیز .
این عشق را هر روز من تقدیم می دارم
در پای خوبانی که هردم خوب می دانند
عشق مرا یادم تورا هرگز فراموشی ندارد .
این شرط مهر انگیز هرگز بازی و بردی ندارد
عشقی چنین شایسته که شرط و شروطی هم ندارد
من باز هم بردم تو را ؟ کی ؟ با این قمارم نرد های زندگی را باخت می دادم
اینجا مثال یک پری من گیسوی پر آرزویم را چنان بی مدعا بر باد می دادم .
دیگر کدامین برد ؟ شرطی برای این قمار با تورا کی یاد می دارم ؟
من دوستت دارم خداوندا / تو را همواره من در یاد می دارم
در خاطرم عشقی است که در اعماق پنهانی ترین رویا و روح توست
با من بگو من هم چنان عشق تو هستم ؟ . می پذیرم بیش از اینها سهم خوب توست .
چنگی است این قامت خمیده را در اغوشم
اینک بگو من با کدامین تار بنوازم .
من دوستت دارم تو را / را / در کدامین گام بنوازم
یادم نمی آید بگو پای کدامین برد من ماندم ؟