گفتم که تازه می شوم از حس بودنت
ای حسرت قشنگ دلم در نبودنت
در پای لحظه های پر از التماس من
کو لحظه ای بوقت خوش خوب بودنت
در من روان شو دمی ای نگار من
تا پر شوم به تنمای بودنت
مثل ارتکاب یک غزل
مثل التماس بیت های گیج و مانده در خطر
مثل اشتیاق ماه و برکه ی ستاره ی زمین
مثل موج دلپذیر
دستهای ارتکاب ساحلم
شاه من / امیر من
مرا حوالی بیعت دوباره ی غدیر
رهسپار کن
اینچنین مرا به رسم خود
سرسپرده کن
که در کلام تو
حقیقتی است که جاری است
بر زمین
من به امر تو
سر سپرده ام
و زانوان من که خاکی اند
و پیشانی گواه من
تابناک از ولایت تو گشته است
شاه خوب من
بخوان مرا به پای بوس خویش
به یک دلیل
دل چو پروانه ی مرا
به دور چشمهای تو سپرده اند.