سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قبیله ی زمین

 

من  برده ام  تو را  به یک  سرزمین دلیل

در امتدادشب  سکوت پر از  ارتکاب را

کو سرزمین  پر از  استعاره ات

تا سرکشم  جام  تهی از کلام را

در اوج اتفاق تو  من سایه  می شوم

 وقتی که می خرامدم این  انتظار را

در  ساحت  کلام   تو پروانه می شوم

آن استعاره های  کوچک  پر اقتدار  را

آنگه  که ناشکیب می شود از دست  ارتداد

تاراجی از سرایت  یک  اضطرار را

دراوج آسمان  تو  در  رستگار ی اند

پروانه های  راهب  پر التهاب را

در میکده به خلوت خوبش نمی برند

تا آن  زمان  که  نگشتی سراب را  

پروانه ها دلیل تماشایی تواند

این  رهروان کوچک پر اقتباس را

تاوان عشق شکوهمند اساطیر می شوند

چشمان  بی شکیب پر از اشک و راز را

اینک به جرم  سادگی  چه هرس میشود دلم

دستان  خالی از هوس التماس  را

آری  رمیده می شود اکنون و می رهد

از هرچه می پراکند این سایه سار را  

من از خودم رهیده ام  و ساده می شوم

   در اوج آسمان  هزار اهتزار  را

دستان تو حریم تمنای آتشند

یاد آور ای  نسیم   رها  اقتدار را

 شاید که شعله ور  شود اکنون  خمار  عشق

یا این که در کشد حرارت این  التهاب را


ارسال شده در توسط طاهری